برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۱۰۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۳)
– ۱۴ –

بچشم میخوردند. به آقای نخست‌وزیر تلفن کردم که جریان را بگوییم البته ایشان خیلی بیشتر از من خوب اطلاع داشتند که در آن اطراف چه میگذرد و کاملاً هم خونسرد و مسلط بر خودش بود. به ایشان گفتم که اجازه میخواهم به مجرد اینکه وضع آرام شد تدریجاً کارمندهای وزارتخانه را به منزلشان بفرستم چون حالت ناراحتی در میان آنها هست. و ایشان هم قبول کردند و گفتم که سعی میکنم اول خانمها را با محافظ روانه بکنم و بعد هم از کارمندهای جزء به بالا و به همین ترتیب هم عمل کردم یعنی از نزدیک ظهر تقریباً وزارتخانه خلوت شده بود. صدای تیراندازی هم خیلی کمتر از ساعت پیش بود، ولی با همه این احوال از هر سوی شهر این صدا بگوش میرسید. خودم هم در حدود ساعت یک یا یک و نیم بعد از ظهر طبق معمول به طرف منزلم رفتم و این دیدن خیابان‌های منطقه ارک یعنی میان میدان سپه و بازار خیلی ناراحت‌کننده بود چون این خیابان‌های پرجوش و خروش دیگر در آن جز سرباز و پاسبان و فرماندهان آنها کس دیگری دیده نمیشد.

س – تانک هم بود؟

ج – من در آنجا ندیدم، ولی چیز جالبی که به شما بگویم اینست که از میدان سپه به بالا تدریجاً هی وضع عادی‌تر بود تا اینکه دو مرتبه بطرف خیابان شمیران که بطرف منزل من بود میرفتم باز در اطراف دروازه دولت مقداری حالت غیرعادی به چشم میخورد. ولی باز هم در خیابان شمیران که من در نزدیکی آن سینمای مولن روژ زندگی میکردم وضع عادی بود اما مردم هیجان‌زده و ناراحت. چرا که بهرحال هم صدای تیراندازی را میشنیدند هم دود بزرگی که از پارک شهر بلند شده بود دیده بودند و هم اینکه خبر به آنها میرسید. بهرحال، بعد از ظهر آن روز طبق معمول ما هیئت وزیران داشتیم و من به جلسه هیئت وزیران رفتم و در آنجا با حالت غیر عادی و حضور تانک روبرو شدم.

س – کجا بود این جلسه؟

ج – جلسه همیشه در کاخ نخست‌وزیری یعنی روبروی کاخ اختصاصی اعلیحضرت.