ج – چند هفتهای پس از آن. در حدود مثلاً یک ماه پس از آن، بیشتر از آن نبوده.
س – کجا بوده؟
ج – در منزل یکی از این چند نفر. تصور میکنم در منزل علاء. این اشخاص دور هم جمع میشوند و علاء و انتظام شروع میکنند به اظهار نگرانی درباره اینکه این جریانات ۱۵ خرداد ممکن است تکرار بشود و رژیم در خطر است و میبایستی این مسائل را رویش فکری کرد و این خشونتی که دولت به خرج داده شاید صحیح نیست و به صورت دیگری باید کار کرد. بعبارت دیگر عدهای، چند نفری از این آقایان واقعاً روی حسن نیت نگران اوضاع بودند. شاید بعضیها هم مانند علاء هوس این را داشتند که از نو خودشان نخستوزیر بشوند و حالا که علم بسوی مردم تیراندازی کرده و کار خودش را انجام داده بشود او را کنار گذاشت و آنها جایش بیایند. ولی مثلاً در مورد آدمی مانند انتظام من تردید ندارم که در کمال حسن نیت و متأسفانه مقداری کم اطلاعی این صحبتها را میکرده. در آن جلسه شریفامامی و یزدانپناه، شاید اصلاً کس دیگر، خاطرم نیست، میپرسند که آیا این جلسه با اطلاع اعلیحضرت همایونی تشکیل شده با بیاطلاع ایشان؟ دیگران پاسخ میدهند که نه. چون اگر قرار بود با اطلاع ایشان باشد که در حضور خودشان صحبت میشد. ولی ما میخواهیم اینجا برای مملکت مصلحتاندیشی بکنیم. و اگر هم نتیجهای گرفتیم آنوقت ببینیم چه کار باید کرد یا چه چیزی را باید به عرض اعلیحضرت رساند. در نتیجه این دو نفر آقایان یعنی شریفامامی و یزدانپناه، شاید هم یکی دو نفر دیگر، اعتراض میکنند و میگویند که بدون اجازه اعلیحضرت حاضر نیستند در این مسائل بحث بکنند و جلسه را ترک میکنند. و طبیعی است که فوراً هم گزارش امر را به اطلاع اعلیحضرت میرسانند. اعلیحضرت هم خیلی برآشفته میشوند و من مذاکرهشان را با انتظا م خبر دارم که از ایشان میپرسند "شما برای چه دور هم جمع شدید؟" و انتظام پاسخ میدهد که "برای اینکه درباره مسائل کشور بحث بکنیم." شاه میگوید که "چه لزومی داشت که شما درباره مسائل کشور بحث بکنید. مگر من مسئول مملکت نیستم؟"