برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۱۳۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۸)
– ۳ –

انتظام هم که بسیار مرد صریحی بود، پاسخ میدهد که "اعلیحضرت وطن‌پرستی مونوپول هیچکس نیست. و هرکس حق دارد درباره کشورش دلسوزی بکند و بحث بکند." بهمین دلیل هم او و آن چند نفری که مبتکر چنین جلسه‌ای بودند مورد غضب شاه قرار گرفتند و پس از چند ماه یکی پس از دیگری از کار خودشان برکنار شدند. به جای آقای عبدالله انتظام در ماه فکر میکنم در پائیز ۱۳۴۲، ماه‌اش بخاطرم نیست، دکتر اقبال مسئول شرکت نفت شدند. ایشان تا آن زمان سفیر ایران در یونسکو بودند . ولی پس از این جریان به تهران فراخوانده شدند و مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران شدند. آقای علاء هم از کار خودشان برکنار شدند و قدس نخعی وزیر دربار شد. از آنطرف البته اعتماد شاه به یزدان‌پناه و شریف امامی خیلی بیشتر شد. این نکته آن حالت درباری، آن حالت خبرچینی و حالت نگران شدن از بحث درباره سیاست مملکت حتی بوسیله چنین آدم‌هائی را نشان میدهد. و شاید هم تا مقداری وضع بعدی را توجیه میکند که اصلاً شاه کوشش داشت که به همه بفهماند که فقط حق دارند مجری دستورات او باشند و اختیاراتشان در حد مقامی است که دارند و خارج از آن حق بحث درباره امور مملکتی را ندارند. و آنچنان در این کار خودش خوب موفق شد که در آخر سر وقتی که این جریانات ۱۳۵۷ پیش آمد هیچکسی کارآموزی تصمیم‌گیری و ابتکار نکرده بود. و هیچکس در شرایطی نبود که بصورت عادی به خودش اجازه بدهد که از خودش ابتکاری بخرج بدهد و هیچکسی نبود که مورد شناخت و تأئید مردم باشد که او را قبول کنند و بتواند با مردم حرف حساب بزند. بنابراین میدان بکلی خالی بود برای اشخاصی مانند خمینی. و آن طرف قضیه صدها یا هزاران نفر اشخاصی بودند که پست‌های بسیار مهم داشتند، کم و بیش میتوانستند مورد تأئید یا احترام گروههای کوچکی در مملکت قرار بگیرند. ولی هیچکدام اینها نه تربیت سیاسی داشتند نه پایه سیاسی داشتند که بتوانند در کاری موفق بشوند. و حتی اگر بخواهند یک تاریخی را برای روز بگویند که از آن ببعد واقعاً دیگر خبری از ابتکار سیاسی خارج از شاه نبود شاید پس از این جلسه را