مهم بودند. اما خوب این کافی نیست برای حرفی که من زدم. چندین سال پس از این جریان اردشیر زاهدی برای من تعریف کرد که در دولت اقبال اینها با یک مسئله عجیبی روبرو شده بودند و آن هم این بود که هر وقت در جلسه هیئت وزیران کوچکترین حرفی علیه آمریکائیها زده میشد فردای آن روز آمریکائیها گلهگذاری میکردند و کاملاً نشان میدادند که وارد تمام مذاکرات هیئت وزیران هستند. و شاه هم موفق نشده بود بفهمد که سرچشمه این کار چیست. تا اینکه سفیر وقت آمریکا در ایران که نامش هولمز بود مأموریتش تمام میشود و به آمریکا بر میگردد و اردشیر زاهدی در این زمان سفیر ایران در آمریکا بوده و یا بهرحال یک موقعی که سفیر ایران در آمریکا میشود در آن زمانها، شبی او را به سفارت دعوت میکند و مقدار زیادی با او مشروب میخورد و مستش میکند. و در عالم مستی، بظاهر مستی، از او به اصرار میخواهد که این را از نظر تاریخ مایل است خودش بداند که این کسی که این خبرها را به آمریکاییها میرسانده کی بوده و آن آمریکائی سادهای که دیگر سر کار نبود و در عالم مستی بود میگوید که اینها را علی منصور به ما گفته. و حتی وقتی که میگوید حسنعلی منصور، اردشیر زاهدی درست متوجه نمیشود که منظورش پسر است و باز خیال میکند علی منصور است. ولی چون در عالم مستی بوده میگفت که حتی به بهانه رفتن به دستشوئی بیرون میرود و اسم این را یادداشت میکند که وقتی سرحال آمد مطمئن باشد که اشتباه نمیکند. بهرحال سفیر آمریکا این حرف را درباره این شخص زده بوده و من تردید ندارم که اینطور است. حالا داستانهای دیگر درباره این شخص هست. بهرحال به این ترتیب حسنعلی منصور از تهران نفر ششم یا هفتم انتخاب شد و سر کار آمد و قرار شد که حزب ایران نوین را تشکیل بدهد. البته برای تشکیل چنین حزبی او کاملاً ورزیدگی داشت اگر چه شخص بیسواد و توخالیای بود، ولی طرز سخنرانی جالبی داشت و میتوانست دست کم اشخاص معمولی را تحت تأثیر خودش قرار بدهد. و بعد هم بهرحال از مشاورانش استفاده میکرد که برایش یادداشتهائی تهیه بکنند و وسط
برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۱۴۵
این برگ همسنجی شدهاست.
عالیخانی (۸)
– ۱۲ –