برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۱۷۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۱۰)
– ۴ –

خویشاوندی و خلاصه پارتی‌بازی انجام بپذیرد. و بعد هم متوجه شده بود که در دستگاه وزارت اقتصاد کم و بیش همه کارها به همین صورت است. این خودش خیلی بین ما نزدیکی بوجود آورده بود. پس وقتی به بانک توسعه صنعتی رفت بدیهی است که مشکلی در پیش نداشتیم. اصولاً هم باید به شما بگویم که من علاقه داشتم که او را بعنوان رئیس شرکت ملی پتروشیمی ایران انتخاب بکنیم ولی او چون به خردجو قول داده بود که به بانک برود، نتوانست این پیشنهاد مرا بپذیرد. بعبارت دیگر از من خواست که خودم بهر صورت هست تصمیم‌گیری بکنم ولی او قول به خردجو داده. طبیعی است که من هم احترام به قول او گذاشتم و در نتیجه شرکت ملی صنایع پتروشیمی نصیب آقای باقر مستوفی شد. و اما این صنعت سیمان در آن زمان گرفتاری بزرگی را برای ما ایجاد کرده بود بخاطر رکود شدید اقتصادی کارخانه‌های سیمان قادر به فروش محصولات خود نبودند و تقریباً همه آنها ناچار شده بودند در محوطه کارخانه کوهی از کلینکر درست بکنند که البته کلینکر میتوانست در هوای آزاد باقی بماند و در اثر برف و باران تغییری پیدا نمیکرد و برخلاف سیمان سفت یا تبدیل به سنگ نمیشد. و در این شرایط سخت کارخانه‌های سیمان فقط به بازیافت هزینه متغیر خودشان قانع بودند و بهیچوجه با توجه به هزینه کلی خودشان قیمت سیمان را معین نمیکردند. بعبارت دیگر از نقطه نظر حسابداری به ضرر جنس خودشان را به بازار میفروختند ولی در همان شرایط هم بخاطر این رقابت قادر به دست کم مراعات حدی در رقابت نبودند. من اینها را در وزارت اقتصاد جمع کردم و پس از ماهها تلاش موفق شدم اتحادیه تولیدکنندگان صنایع سیمان کشور را بوجود بیاوریم با دست خودمان یک کارتل صنعتی در ایران ایجاد کردیم. به آنها توصیه کردم که قیمت سیمان را به حدی بالا ببرید که نه فقط تمام هزینه‌های آنها را بپوشاند بلکه برایشان به اندازه کافی سود ایجاد کند و بخاطر این سود بتوانند وامهای خودشان را بازپرداخت بکنند و با توجه به امکانات گسترش فعالیت‌های اقتصادی کارهای خودشان را توسعه بدهند. ولی در فاز اول میبایست راهی برای سیمانی که