برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۳۰۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۱۷)
– ۱۳ –

شهامت داشته باشند که به پوست خودشان نچسبیده باشند و اینقدر مقام‌پرست نباشند و اگر نمیتوانند کار بکنند از شغل خود استعفا بدهند. و اعتقاد دارم اگر گروه بیشتری از دوستان من در دستگاه دولتی چنین رفتاری را میکردند شاید خودش باعث باز شدن چشم شاه و مقامات دیگر میشد و تا حدی تغییری در رفتار و روش خود میدادند. بنابراین مانع اساسی نبودن آزادی سیاسی در کشور بود. ولی اگر بخواهیم در سطح سطحی‌تری قضاوت بکنیم هم دانشجویان مقصر بودند هم کادر آموزشی و هم دولت و هم مقامات امنیتی. ولی واقعاً قضاوت به این صورت ما را بجایی نمیرساند و اصل موضوع را به ما نخواهد گفت. بهر صورت من بصورت آدمی فرسوده و خسته و دلسرد در یکی از روزهای تابستان ۱۳۵۰ دانشگاه تهران را ترک کردم و به خانه خود رفتم و تصمیم گرفتم مدتی استراحت بکنم و بعد هم به کار خصوصی بپردازم و از آن پس به هیچ رو هیچگونه شغل دولتی را قبول نکنم و خود را دور از اینگونه گرفتاریها نگهدارم. من پس از آن یک دو ماهی استراحت کردم و هیچ فکر مشخصی برای نوع کاری که در بخش خصوصی خواهم کرد نداشتم. باید این نکته را هم اضافه بکنم که بیلان مالی زندگی من در روزی که از دانشگاه رفتم عبارت از نزدیک به چهل و دو هزار تومان پول نقد بود که در حساب بانکی من در شعبه بانک صادرات خیابان پارک وجود داشت و از این گذشته مالک خانه‌ای بودم در همان خیابان پارک که بزحمت توانسته بودم طبقه همکف آنرا بسازم و طبقه اول آن فقط در و پنجره و شیشه داشت ولی در داخل خالی بود و این ساختمان را هم توانسته بودم با وامی که از شرکت نفت گرفته بودم انجام بدهم و مرتب هم قسط شرکت نفت را پرداخت میکردم. این زندگی من بود و ثروت من در ۱۳۵۰ باضافه زمینی که از اراضی جنگلی در نزدیکی‌های متل قو خریده بودم در عرض این مدت استراحت شماره زیادی از صاحبان صنایع و بازرگانان بنزد من آمدند و من هم از آنها در اطاق خالی طبقه بالای خانه خود که در آن چند میز و صندلی گذاشته بودم استقبال و پذیرایی میکردم و بیشتر آنها محبت زیادی از خود به من نشان دادند و پیشنهادهائی برای کار به من کردند.