برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۳۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۲)
– ۷ –

باغ بزرگ داشت. نمیدانم دو سال بعد آن یکی زنش را در جای دیگر برده بود. بعد هم که ضعف‌های عجیبی داشت . مثلاً خوشش میآمد انگشتر الماس چندقیراطی دستش بکند و از این کارها. خرجهای عجیب و غریب میکرد و کاملاً معلوم بود که این توی پول افتاده است. تا اینجا هم من فکر میکنم که شاه هیچ بدش نمیآمد چون اصولاً ترجیح میداد هر آدمی که در کار خودش موفق میشود یک جایی از خودش ضعف نشان بدهد، یک جائی کار خودش را خراب بکند تا از نقطه نظر او قابل اعتماد باشد و شاه ترسش بیشتر آن موقعی بود که کسی هیچ نوع گزکی دستش نمیداد آنوقت میباید میرفت. مثلاً در میان ارتشی‌ها هر کدام از اینها که به رتبه‌های بالا رسیدند در حد سرتیپی و سرلشکری اگر خیلی آدمهای سالم و میهن‌پرست و در ضمن هم با شخصیت و لایق بودند و اطرافیان دوستش داشتند این بازنشسته میشد، این دیگر نمیتوانست جلو برود. اگرهم نه این شرایط را نداشت آنوقت ممکن بود ارتشبد هم بشود و در مورد بختیار هم این از یک جنبه بختیار خوب خیالش راحت بود برای اینکه خودش هم در واقع در اختیارش میگذاشت مثلاً این خانه‌ی خیلی لوکسی که در کنار سعدآباد بختیار ساخته بود و بعد هم مصادره کردند و دولت گرفت و شد محل اقامت وزیر دربار که این سالهای آخر هویدا آنجا زندگی میکرد خوب این خانه‌ی بختیار بود. ولی زمین این را شاه به او داده بود و به او گفته بود حالا اینجا خانه بساز. بعبارت دیگر خودش اینها را تشویق میکرد که توی اینطور کارها بیافتند. اما چیزی را که از بختیار میترسید شخصیت خیلی قوی این آدم، شجاعت غیر قابل انکارش و نفوذی که در میان این نظامی‌ها داشت. آدمی بود که نه فقط پول توی جیب خودش خوب میگذاشت بلد بود پول خوب خرج بکند و در نتیجه دور و برش میآمدند. من چندین بار موقع عید، حتی موقعی که از کارافتاده بود، بدیدنش رفته بودم دیدم که نظامی‌هائی که مثلاً درجه‌ی سرهنگی و غیره دارند میآیند دستش را ماچ میکنند. اینطوری با او رفتار میکردند که کاملاً معلوم بود که خوب اینهم خیلی به آنها رسیده است. البته خیلی باوفا توی کارهایش بود. بهر حال بلد بود که اینهمه را دور خودش جمع بکند و من فکر میکنم که این جنبه‌ی قدرت میان نظامی‌ها که یک مقداری حالت رزم‌آرائی داشت این را هیچ شاه از آن خوشش نمیاد و میبایست که