برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۳۱۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۱۸)
– ۵ –

دلائل ارتباطات خانوادگی سلمان با آنها آشنا شده بودند و بنابراین به اینها این امکان را میداد که در مواردی که در ایران احتیاج به روغن نباتی هست آنها هم بتوانند offre بدهند و در چند مورد هم برنده میشدند و در نتیجه کمیسیونی میگرفتند. این مجموعه کار کمیندوس بود و در همین زمان مسعود به من پیشنهاد کرد که به آنها بپیوندم. من توضیح دادم که به کارهای تجارتی آنها وارد نیستم و در آنجا نمیتوانم کار مهمی انجام بدهم. ولی او هر دو معتقد بودند که مایل هستند کار خودشان را کمی متنوع بکنند و بنابراین بودن من برای آنها کمکی خواهد بود. این بود که از آنجا به دستگاه تازه کمیندوس رفتم و دوباره هر یک از ما یک سوم شریک شدیم و آنها هم کار خودشان را به جای تازه‌ای منتقل کردند که کمی آبرومندتر و بهتر باشد و من هم بتوانم در آنجا هر روز کار بکنم. در این اوان چیزی که پیش آمد افزایش ناگهانی درآمدهای نفتی ایران بود و در نتیجه دولت دست به خریدهای بزرگی زد و تمام شرکتهائی که در کار وارداتی بودند توانستند کالاهای مورد احتیاج دولت را عرضه بکنند و در ضمن خودشان هم سودهای قابل توجهی ببرند. شرکت کمیندوس هم بخاطر همین تجربه‌ای که در کار داشت توانست در این نوع مناقصه‌ها شرکت بکند و بخصوص در مورد روغن خام که به حجم کمتری بطور مداوم در چند سال گذشته فروخته بود مقدار بیشتری را به دولت بفروشد. در ضمن دولت مایل بود مقدار زیادی میوه به ایران وارد بکند و چون مسعود در اسرائیل تحصیل کرده بود و با تولیدکننده‌های میوه اسرائیل و همچنین منطقه غزه آشنایی کامل داشت، توانست ترتیب نمایندگی چند نفر از صادرکننده‌های بزرگ پرتقال غزه را برای شرکت کمیندوس بگیرد. سهم من در کار آنها این بود که اگر با مانعی برخورد میکردند و احیاناً با این وضع روبرو میشدند که نمیخواستند از شرکت آنها قیمت بگیرند من تلاش بکنم که این تبعیض را به خرج ندهند و ما هم بتوانیم در عرضه قیمت شرکت یکنیم. اینجا باید یادآور بشوم که برای خرید بیشتر این کالاها روش این بود که شرکت معاملات خارجی offre میگرفت یا سازمان غله و دستگاههای دیگر وابسته به وزارت بازرگانی