برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۳۲۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۱۸)
– ۹ –

و بنابراین در آن کار هم خودمان را وارد بکنیم. و بنابراین خیلی با خوشبینی به اوضاع نگاه میکردم. دیگران هم مثل من بودند و معتقد بودند که شاید این درس عبرتی برای شاه بشود ولی اتفاق مهمی نیفتاده. تنها چیزی که نگران‌کننده بوده این بود که چند نفر از دوستان من میگفتند شاه ضعف بخرج میدهد. از جمله در همان هفته اول با پاکروان نهار خوردم و از او پرسیدم که علت این تشنجات چیست؟ و آن مرد که بسیار مؤدب بود و نهایت احترام را برای شاه قائل بود و همیشه هم خیلی ملایم حرف میزد با تعجب به من گفت، "اگر اعلیحضرت همایون از ضعف خودشان دست بردارند هیچ اتفاق مهمی رخ نداده. ولی خوب متاسفانه اعلیحضرت همایونی از ضعف خودشان دست برنداشتند و دامنه کار بالا گرفته." و با این همه من هم مانند بسیاری از دست‌اندرکاران مغزم را قفل کرده بودم و حاضر نبودم قبول بکنم که اوضاع در حال دگرگونی است و آن ساختمانی که ما با آن عادت داشتیم پی‌هایش دارد سخت میلرزد و بزودی هم همه این ساختمان متلاشی خواهد شد و بر سر همه ما خراب میشود. در نتیجه مسائلی را خیلی با خونسردی تلقی میکردم. بعد هم که کار خیلی بالاتر رفت و وضع خطرناک‌تر شد حاضر نبودم از ایران خارج بشوم چون اگر چه برای مدتی رابطه سردی با شاه داشتم ولی خودم را جزو این دستگاه میدانستم و از نظر اخلاقی احساس دینی را نسبت به اعلیحضرت میکردم و معتقد بودم من بسهم خودم باید خونسردی بخرج بدهم و سرمشق بدی برای دیگران نباشم و نباید بیجهت ایران را ترک بکنم. بهمین دلیل هم تا بیست و پنج دسامبر در ایران ماندم. و اگر هم در آن تاریخ بیرون رفتم برای این بود که از یک طرف وضع با سرعت عجیبی وخیم میشد و از طرف دیگر همسر من و بچه‌های من در واشنگتن در انتظار من بودند چون هر سال در هنگام سال نو مسیحی ما دور هم جمع میشدیم. و هنگامی هم که تهران را ترک کردم اگرچه از یکسو احساس میکردم دیگر به ایران برای مدت زیادی بر نخواهم گشت، اما از سوی دیگر حاضر نبودم این حرف را تأئید بکنم و در نتیجه با یک چمدان و سه لباس خانه خودم را ترک کردم. در عرض این مدت تماس‌های غیرمستقیمی با من گرفته