سه ماه مشاور اتاق بودم.
س – یعنی اگر اردیبهشت ۱۳۴۰ وارد شرکت نفت شدید...
ج – مثلاً فرض کنید اواخر تابستانش رفتم اتاق.
س – بعد از سه چهار ماه؟
ج – پس از چیزی بین چهار تا شش ماه. و این جریان بود تا پایان ۱۳۴۱ که شور و هیجان زیادی در ایران بود و مسئله اصلاحات ارضی مطرح بود و نطقهای مفصل امینی و نطقهای ارسنجانی و غیره، و بعد هم رفتن امینی و آمدن علم بر سر کار و من اینها را از نزدیک میدیدم. و خوب خاطرم میآید که در تابستان ۱۳۴۱، همانموقعی که فکر میکنم از شهریورش بود که آن زلزلهی وحشتناک بوئین زهرا هم رخ داد کنفرانس نفت و گاز سازمان ملل در تهران تشکیل شد و شرکت نفت هم بمن مأموریت داد که مسئول برگزاری کنفرانس باشم. باصطلاح انگلیسی conference officer باشم. البته خیلیها توی شرکت نفت کار میکردند و زیر نظر مستقیم هویدا. بهر حال وظیفه من هم این بود و در نتیجه خوب با کار کنفرانس خیلی زیاد از نزدیک سر و کار داشتم و آنجا برای اولین بار من نخستوزیر تازه جانشین امینی که آقای علم بود دیدم و به او معرفی شدم و مطلقاً هیچوقت یادش نمیآمد که مرا آنروز دیده است، ولی آشنائی اینطوری داشتم. یکبار هم زمانی که امینی سر کار بود از من دعوت کردند که بروم ببینمش و برایش یک یادداشتی تهیه بکنم دربارهی چگونه ممکن است که منطقهی خلیج فارس را برایش یک برنامههائی انجام بدهند. منهم یک برنامه نسبتاً درازی نوشتم و یکروز هم دیدمش و برای او توضیح دادم و خیلی هم خوشش آمد و البته هیچ کاری هم نکرد.
یواش یواش یک تماسهای اینطوری برای من شروع شده بود که پیدا بکنم، یک چیزهائی هم برایم تجربه شده بود مثل آن کار اتاق بازرگانی. ولی بعد خوب مسئلهی رفرم ارضی پیش آمد و واقعاً یک هیجانی در همهی مردم ایجاد کرد.
من بعنوان یک آدمی که باصطلاح به یک معنائی یک مقدار هنگفتی خودم دهاتی بودم و ده را میشناختم و دوست داشتم و دوستان من آنجا بودند و پدرم باصطلاح خودش همیشه