برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۷۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۴)
– ۱۱ –

خودش را آنجا داد واقعاً منقلب شدم. هیچوقت یادم نمیرود که این مرد با لباس ساده و کارگری خودش هم لاغر و ضعیف و نحیف آمده بود و درخواست کمک داشت. و من از او خیلی خوشم آمد اسمش هم هنوز یادم است و نامش نفیسی بود. البته بعدها همین شخص که بسیار در میان کارگران محبوبیت داشت بعنوان نماینده مجلس انتخاب شد و باصطلاح آب زیر پوستش رفت. پیراهن یقه آهاری سفید میپوشید، چاق شده بود. و بتحقیق آدمی که مورد پشتیبانی همکاران کارگرش باشد نبود. دیگر در فکر حقوق و ساختن خانه و گرفتن اتومبیل بود. ولی اینها چیزهائی است که بعداً به آن میرسیم و عجالتاً در آن مرحله‌ای هستیم که روحیه انقلابی، روحیه تحول وجود دارد، احترام به کارگر هست و غیره. من مصمم شدم که تمام این هیئت‌های مدیره بی‌عرضه و بی کفایت این دستگاهها را عوض کنم. ولی، آها فراموش کردم، مثلاً در شرکت فرش هم همین وضع وجود داشت و آنجا هم فرش روی دست اینها مانده بود، کارگاههایشان کار نمیکرد. مقدار هنگفتی به بانک بدهکاری داشتند و نمیدانستند چطور زندگی کنند. تصمیمی که در مورد اینها گرفتم به این صورت بود که دستور دادم در شرکت معادن و ذوب فلزات هیئت مدیره از گرفتن حقوق و توقع پاداش آخر سال محروم هستند و تا موقعی که راهی پیدا نکردند که اقلاً مقداری از حقوقی عقب‌افتاده کارگران را بدهند به خودشان هیچ چیزی پرداخت نخواهد شد. آنها در برابر دوراهی قرار گرفتند میتوانستند استعفا بدهند و بروند، یا اینکه به هر قیمتی شده راهی برای فروش جنس، پیدا کردن پول و دادن حقوق کارگرها پیدا بکنند. همین کار را هم کردند و پیش از اینکه شب عید برسد به نزد من آمدند و گفتند که مقداری از حقوق عقب‌افتاده کارگران را دادند. (؟) هم شهادت داد که این کار شده و در نتیجه توانستند حقوق پایان سال خودشان را بگیرند. مردمان بدی هم نبودند ولی بی‌کفایت بودند. اما در شرکت معاملات خارجی که مدیرعاملش دکتر برزگر بود من آنجا اصولاً اعتقاد به طرز کار او و همکارانش نداشتم و میخواستم با یک روحیه دیگری فعالیت بکنم. و احساس میکردم که شرکت معاملات خارجی که اختیار خرید نیازمندی‌های دولتی را دارد قاعدتاً باید