برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۸۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۶
خطابهٔ سوم
 

بعنوان اینکه همان وقت که تحصن اختیار کرده استعفا کرده و دیگر اعلام خلع لازم نیست از پذیرفتن هیأت امتناع کرد و مطلب توسط نمایندگان سفارتین با او به پیغام مذاکره شد و او بجدا شدن از احمدمیرزا به واسطه محبت مفرط باو تن در نمیداد و پیشنهاد کرد که یا او را بسلطنت پذیرفته و باو بدهند که بخارج ببرد و هر وقت که بالغ شد برگرداند و یا آنکه اگر این کار ممکن نیست پسر دیگرش محمدحسن میرزا را بسلطنت بردارند. سفرا ابلاغ پیغام اولی را به هیأت ملی اصلا قبول نکردند که معنی نداشت پادشاهی را در خارجه تربیت کنند و حاضر شدند شق دوم را که نصب پسر کوچکتر بشاهی باشد با هیئت مبعوثه مذاکره کنند لکن بلافاصله محمدعلی پشیمان شد و به سفراء گفت که حاضر است احمدمیرزا را بدهد. البته جدا شدن پدر و مادر از پسر برای آنها بسیار سخت بود و احمدشاه حتی بعد از آنکه بشهر آمده و جلوس کرد آرام نداشت و می‌خواست در برود و فعلا هم گویا چنانکه شنیده شد یک روز سوار الاغی شده راه افتاد که پیش پدر و مادر برود و مراقبین او مطلع شده او را برگرداندند و بعد هم محرمانه کاغذ به پدرش می‌فرستاد و تکلیف میخواست و پدرش نیز از سفارت جواب می‌فرستاد البته بوسایل محرمانه و من یک مکتوب محمدعلی‌شاه را دیدم که گرفته بودند و آوردند و شروع میشد بعبارت «قربان روی تو احمد» و ختم شده بود بعبارت «قربان شکل تو احمد» و متضمن آن بود که تسلیت میداد و نوشته بود تو جواب کاغذت را میخواهی در صورتیکه آن کاغذ بمن نرسیده است.

این را هم باید بگویم که آن جوان تربیت خوب شد و پادشاه خوبی بود که بعد از عباس میرزا بهترین سلاطین قاجاریه‌اش توان شمرد.

مجلس عالی پس از خلع شاه و نصب شاه جدید برای گردانیدن امور