برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۰۵۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۵ —

  امثال ما بسختی و تنگی نمرده‌اند ما خود چه لایقیم بتشریف اولیا؟  
  غم نیست زخم خوردهٔ راه خدایرا دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا  
  مابین آسمان و زمین جای عیش نیست یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟  
  عمرت برفت و چارهٔ کاری نساختی اکنون که چاره نیست ببیچارگی بیا  
  کردار نیک و بد بقیامت قرین تست آن اختیار کن که توان دیدنش لقا  
  تا هیچ دانهٔ نفشانی بجز کرم تا هیچ توشهٔ نستانی بجز ثقی  
  گوئی کدام سنگدل این پند نشنود بر کوه خوان که باز بگوش آیدت صدا  
  نااهل را نصیحت سعدی چندانکه هست گفتیم اگر بسرمه تفاوت کند عمی  

در ستایش علاءالدین عطاملک جوینی

صاحب دیوان

  اگر مطالعه خواهد کسی بهشت برین را بیا مطالعه کن گو بنوبهار زمین را  
  شگفت نیست گر از طین بدرکند گل و نسرین همانکه صورت آدم کند سلالهٔ طین را  
  حکیم بار خدائی که صورت گل خندان درون غنچه ببندد چو در مشیمه جنین را  
  سزد که روی عبادت نهند بر در حکمش مصوری که تواند نگاشت نقش چنین را  
  نعیم خطهٔ شیراز و لعبتان بهشتی ز هر دریچه نگه کن که حور بینی و عین را  
  گرفته راه تماشا بدیع چهره بتانی که در مشاهده عاجز کنند بتگر چین را  
  کمان ابرو ترکان بتیر غمزهٔ جادو گشاده بر دل عشاق مستمند کمین را  
  هزار نالهٔ بیدل ز هر کنار برآید چو پر کنند غلامان شاه خانهٔ زین را  
  بهم برآمده آب از نهیب باد بهاری مثال شاهد غضبان گره فکنده جبین را  
  مگر شکوفه بخندید و بوی عطر برآمد که ناله در چمن افتاد بلبلان حزین را