برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۱۱۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۶۴ —

  شب فراق نمی‌باید از فلک نالید که روزهای سپیدست در شبان سیاه  
  هرآنکه بر در بخشایش خدای نشست بعاقبت نرود ناامید ازین درگاه  
  زمانه بر سر آنست اگر خطائی کرد که بعد از این همه طاعت کند بعذر گناه  
  خدای عمر درازت دهاد چندانی که دست جور زمان از زمین کنی کوتاه  
  بگرد خیمه اسلام شقهٔ بزنی که کهربا نتواند ربود پرّه کاه  
  مراد سعدی از انشاء زحمت خدمت نصیحتست بسمع قبول شاهنشاه  
  دوام دولت و آرام مملکت خواهی ثبوت راحت و امن و مزید رفعت و جاه  
  کمر بطاعت و انصاف و عدل و عفو ببند چو دست منت حق بر سرت نهاد کلاه  
  تو روشن آینهٔ ز آه دردمند بترس عزیز من، که اثر میکند در آینه آه  
  معلمان بدآموز را سخن مشنو که دیر سال بمانی بکام نیکوخواه  
  دعای زنده دلانت رفیق باد و قرین خدای عالمیانت نصیر باد و پناه  

در پند و اندرز[۱]

  بنوبت‌اند ملوک اندرین سپنج سرای کنون که نوبت تست ای ملک بعدل گرای  
  چه دوستی کند ایام اندک اندک بخش که بار باز[۲] پسین دشمنیست جمله ربای؟  
  چه مایه بر سر این ملک سروران بودند چو دور عمر بسر شد درآمدند از پای  
  تو مرد باش و ببر با خود آنچه بتوانی که دیگرانش بحسرت گذاشتند بجای  
  درم بجورستانان زر بزینت ده بنای خانه‌کنانند بام قصر اندای  
  بعاقبت خبر آمد که مُرد ظالم و ماند[۳] بسیم سوختگان زرنگار کرده سرای  

  1. در نسخه‌هائی که در دست ماست این قصیده عنوان ممدوح ندارد.
  2. در نسخه‌ها متأخر: که روز باز.
  3. که مرد ظالم مرد.