این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۸۶ —
عروس ملک نکوروی دختریست ولیک | وفا نمیکند این سست مهر با داماد | |||||
نه خود سریر سلیمان بباد رفتی و بس | که هرکجا که سریریست میرود بر باد | |||||
وجود خلق بدل میشود وگرنه زمین | همان ولایت کیخسروست و تور و قباد[۱] | |||||
شنیدهایم که با جمله دوستی پیوست | نگفتهاند که با هیچکس بعهد استاد | |||||
چو طفل با همه بازید و بیوفائی کرد | عجبتر آنکه نگشتند هیچیک[۲] استاد | |||||
بدین[۳] خلاف ندانم که ملک شیرینست | ولی چسود که در سنگ میکشد فرهاد | |||||
ز مادر آمده بیگنج و ملک و خیل و حشم | همی روند چنانک آمدند مادرزاد | |||||
روان پاک ابوبکر سعد زنگی را | خدای پاک بفضل و کرم بیامرزاد | |||||
همه عمارت آرامگاه عقبی کرد | که اعتماد بقا را نشاید این بنیاد | |||||
اگر کسی بسپندارمذ نپاشد تخم | گدای خرمن دیگر کسان بود مرداد | |||||
امید هست که روشن بود برو شب گور | که شمعدان مکارم ز پیش بفرستاد | |||||
بروز عرض قیامت خدای عزّوجل | جزای خیر دهادش که داد خیر بداد | |||||
بکرد و با تن خود کرد هر چه از انصاف | همین قیاس بکن گر کسی کند بیداد | |||||
کسان حکومت باطل کنند و پندارند | که حکم را همه وقتی ملازمست نفاذ | |||||
هزار دولت سلطانی و خداوندی | غلام بندگی و گردن از گنه آزاد | |||||
گر آب دیدهٔ شیرازیان بپیوندد | بیکدگر برود همچو دجله در بغداد | |||||
ولی چه فایده از گردش زمانه نفیر | نکردهاند شناسندگان ز حق[۴] فریاد | |||||
اگر ز باد خزان گلبنی شکفته بریخت | بقای سرو روان باد و سایهٔ شمشاد | |||||
هنوز روی سلامت بکشورست وعید[۵] | هنوز پشت سعادت بمسندست سعاد[۶] |