برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۱۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بسم اللّٰه الرّحمن الرّحیم

منّت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربتست و بشکر اندرش مزید نعمت هر نفسی[۱] که فرومیرود ممد حیاتست و چون برمیآید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب

  از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدر آید  

اِعملوا آلَ داودَ شُکراً وَ قلیل مِن عِبادیَ الشکور

  بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر بدرگاه خدای آورد  
  ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجای آورد  

باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان بگناه فاحش ندرد و وظیفه روزی بخطای منکر نبرد

  ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه‌خور داری  
  دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری  

فراش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین[۲] بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهدِ زمین بپرورد درختان را بخلعت نوروزی


  1. س: نفس
  2. زمردّین