برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۱۷۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۱۲۷ —

  قیمت خود بمناهی و ملاهی مشکن گرت ایمان درستست بروز موعود  
  دست حاجت که[۱] بری پیش خداوندی بر که کریمست و رحیمست و غفورست و ودود  
  از ثری تا بثریا بعبودیت او همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود  
  کرمش نامتناهی نعمش بی‌پایان هیچ خواهنده ازین در نرود بی‌مقصود  
  پند سعدی که کلید در گنج سعد است نتواند که بجای آورد الا مسعود  

۲۴ – ط

  بسیار سالها بسر خاک ما رود کاین آب چشمه آید و باد صبا رود  
  این پنجروزه مهلت ایام آدمی بر خاک دیگران بتکبر چرا رود؟  
  ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری شادی مکن که با تو[۲] همین ماجرا رود  
  دامن کشان که میرود امروز بر زمین فردا غبار کالبدش در هوا رود  
  خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم مانند سرمه‌دان که درو توتیا رود  
  دنیا حریف سفله و معشوق بیوفاست چون میرود هر اینه بگذار تا رود[۳]  
  اینست حال تن که تو بینی بزیر خاک تا جان نازنین که برآید کجا رود  
  بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست سعدی مگر بسایهٔ لطف خدا رود  
  یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیر کز تو کرم برآید[۴] و بر ما خطا رود  

۲۵ – ب

  وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود قدرت از منطق شیرین سخنگو برود  
  ناگهی[۵] باد خزان آید و این رونق و آب که تو می‌بینی ازین گلبن خوشبو برود  

  1. چو.
  2. بر تو.
  3. این بیت در نسخ بسیار قدیم نیست.
  4. فزاید.
  5. ناگهان.