این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۱۶۱ —
* * *
مرا از بهر دیناری ثنا گفت | که بختت با سعادت مقترن باد | |||||
چو دینارش ندادم لعنتم کرد | که شرم از روی مردانت چو زن باد | |||||
بیا تا هردو با هم هیچ گیریم | دعا و لعنتش بر خویشتن باد[۱] |
* * *
بر تربت دوستان ماضی | بگذشت بسی ز بوستان باد[۲] | |||||
گر بر سر خاک ما رود نیز[۳] | سهلست بقای دوستان باد |
* * *
ای بلند اختر خدایت عمر جاویدان دهاد | وآنچه پیروزی و بهروزی در آنست آن دهاد | |||||
جاودان نفس شریفت بندهٔ[۴] فرمان حق | بعد از آن بر جملهٔ فرماندهان فرمان دهاد | |||||
من بدانم دولت عقبی بنان دادن درست[۵] | تا عنان عمر[۶] در دستست دستت نان دهاد | |||||
داعیان اندر دعا گویند پیش خسروان | طاق ایوانت برفعت بوسه بر کیوان دهاد | |||||
نعمتی را کز پی مرضات حق دریافتی | حقتعالی از نعیم آخرت تاوان دهاد | |||||
ای مبارک روز هر روزت بکام دوستان | دولتی نو در ترقی باد و دشمن جان دهاد |
* * *
پسر نورسیده شاید بود | که نود ساله چون پدر گردد | |||||
پیر فانی طمع مدار که باز | چارده ساله چون پسر گردد | |||||
سبزه گر احتمال آن دارد | که ز خردی بزرگتر گردد | |||||
غله چون زرد شد امید نماند[۷] | که دگر باره سبز برگردد[۸] |