برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۱۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۱۶۲ —

* * *

  بیا بگوی که پرویز از زمانه چه خورد برو بپرس که خسرو ازین میانه چه برد  
  گر او گرفت خزاین بدیگران بگذاشت ورین گرفت ممالک بدیگران بسپرد  

* * *

  جوشن بیار و نیزه و بر گستوان ورد[۱] تا روی آفتاب معفر[۲] کنم بگرد  
  گر بردبار باشی و هشیار[۳] و نیکمرد دشمن گمان برد که بترسیدی از نبرد  

* * *

  خون‌دار[۴] اگرچه دشمن خردست زینهار مهمل رها مکن که زمانش بپرورد  
  تا کعب کودکی بود آغاز چشمه سار چون پیشتر رود ز سر مرد بگذرد  

* * *

  در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت آن قدر عمری که دارد مردم آزاد مرد؟  
  کاستینها تر کنند از بهر او از آب گرم فی‌المثل گر بگذرد بر دامنش از باد سرد[۵]  

* * *

  مرد دیگر جوان نخواهد بود پیریش هم بقا نخواهد کرد  
  چون درخت خزان که زرد شود کاشکی همچنان بماندی زرد[۶]  

* * *

  ملک ایمن درخت بارورست زو قناعت بمیوه باید کرد  
  چون ز بیخش برآورد نادان میوه یکبار بیش نتوان خورد  

  1. رزم.
  2. منور، معصفر.
  3. تسلیم.
  4. خونخوار.
  5. این قطعه در یک نسخه دیده شد.
  6. این قطعه تنها در یک نسخهٔ بسیار قدیم است.