برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۱۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۱۶۷ —

* * *

  بسا بساط خداوند ملک دولت را که آب دیدهٔ مظلوم در نور داند  
  چو قطره قطرهٔ باران خرد بر کهسار که سنگهای درشت از کمر بگرداند[۱]  

* * *

  وفا با هیچکس کردست گیتی که با ما بر قرار خود بماند؟  
  چو میدانی که جاویدان نمانی روا داری که نام بد بماند؟  

* * *

  نه سام و نریمان و افراسیاب نه کسری و دارا و جمشید ماند  
  تو هم دل مبند ای خداوند ملک چو کس را ندانی که جاوید ماند  
  چو دور جوانی خلل میکند بپایان پیری چه امید ماند؟  

* * *

  هر که مقصود و مرادش خور و خوابست از عمر حیوانیست که بالاش بانسان ماند  
  هر چه داری بده و دولت معنی بستان تا چو این نعمت ظاهر برود آن ماند  

* * *

  چو دولت خواهد آمد بندهٔ را همه بیگانگانش خویش گردند  
  چو برگردید روز نیکبختی در و دیوار بر وی نیش گردند  

* * *

  بسیار برفتند و بجائی نرسیدند ارباب فنون با همه علمی که بخواندند  

  1. در نسخه‌های چاپی قافیه «در نور دانند» و «بگردانند» است و این بیت (که قافیهٔ آن با دو بیت بالا یکسان نیست) در آخر قطعه الحاق شده:
      بترس از آه دل بینوا که روز جزا تظلم آورد و از تو داد بستاند