این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۷۰ —
* * *
نشان آخر عهد و زوال ملک ویست[۱] | که در مصالح بیچارگان نظر نکند | |||||
بدست خویش مکن خانگاه[۲] خود ویران | که دشمنان تو با تو ازین بتر نکند[۳] |
* * *
آنکه در حضرت بیچون تو قربی دارد | گر جهانی بهم آید ببعیدش[۴] نکنند | |||||
وآنکه در نامهٔ او خامهٔ بدبختی تست | گر همه خلق بکوشند سعیدش نکنند |
* * *
دامن آلوده اگر خود همه حکمت گوید | بسخن گفتن زیباش بدان به نشوند | |||||
وآنکه پاکیزه رود گر بنشیند خاموش | همه از سیرت زیباش نصیحت شنوند |
* * *
آدمیسان و[۵] نیکمحضر باش | تا ترا بر دواب فضل نهند | |||||
تو بعقل از دواب ممتازی | ورنه ایشان بقوت از تو بهند |
* * *
تا نگوئی که عاملان حریص | نیکخواهان دولت شاهند | |||||
کانچه در مملکت بیفزایند | از ثنای جمیل میکاهند | |||||
راحت از مال وی بخلق رسان | تا همه عمر و دولتش[۶] خواهند |
* * *
رحمت صفت خدای باقیست | و آنرا که خدای برگزیند | |||||
گر جرم و خطای ما نباشد | پس عفو تو بر کجا نشیند؟ |