برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۴۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۱۹۳ —

  راست میخواهی بچشم خارپشت خار پشتی خوشترست از قاقمی  

  نبایدت که پریشان شود قواعد ملک نگاه دار دل مردم از پریشانی  
  چنانکه طائفهٔ در پناه جاه تواند تو در پناه دعا و نماز ایشانی  

  ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی هرچند که بالغ شدی آخر نه تو آنی  
  شکرانهٔ زور آوری روز جوانی آنست که قدر پدر پیر بدانی  

  خرّم تن آنکه نام[۱] نیکش ماند پس مرگ جاودانی[۲]  
  اینست جزای سنت[۳] نیک ور عادت بد بهی[۴] تو دانی  

  مقابلت نکند با حجر بپیشانی مگر کسی که تهور کند بنادانی  
  کس این خطا نپسندد که دفع دشمن خود توانی و نکنی و یا کنی و نتوانی  

  نظر بچشم ارادت مکن بصورت دنیا که التفات نکردند بروی اهل معانی  
  پیاده رفتن و ماندن به از سوار بر اسپی که ناگهت بزمین برزند چنانکه نمانی  

  یاران کجاوه غم ندارند از منقطعان کاروانی  
  ای ماه محفه سر فرود آر تا حال پیادگان بدانی  

  چو بندگان کمر بسته شرط خدمت را روا بود که بکمتر گناه بند کنی  

  1. رسم.
  2. در یک نسخه این بیت افزوده شده
      تا رحمتش از خدای خواهند در حال ممات و زندگانی  
  3. کردهٔ.
  4. ور نیت بد کنی.