این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۱۹۶ —
ماهی امید عمرم از شست برفت | بیفایده عمرم چو شب مست برفت | |||||
عمری که ازو دمی بجانی ارزد | افسوس که رایگانم از دست برفت |
دادار که بر ما در قسمت بگشاد | بنیاد جهان چنانکه بایست نهاد | |||||
آنرا که نداد از سببی خالی نیست | دانست که سرو بخر نمیباید داد |
نه هر که زمانه کار او دربندد | فریاد و جزع بر آسمان پیوندد | |||||
بسیار کسا که اندرونش چون رعد | مینالد و چون برق لبش میخندد |
ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد | گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد | |||||
دشمن چه کری کند که خونش ریزی | از چشم عنایتش بینداز که مرد[۱] |
شاها سم اسبت آسمان میسپرد | از کید حسود و چشم بد غم نخورد | |||||
لیکن تو جهان فضل و جود و هنری | اسبی نتواند که جهانی ببرد[۲] |
ظلم از دل و دست ملک نیرو ببرد | عادل ز زمانه نام نیکو ببرد | |||||
گر تقویت ملک بری ملک بری | ور تو نکنی هر که کند او ببرد[۳] |
از می طرب افزاید و مردی خیزد | وز طبع گیا خشکی و سردی خیزد | |||||
در بادهٔ سرخ پیچ و در روی سپید | کز خوردن سبزه روی زردی خیزد[۴] |
نادان همه جا با همه کس آمیزد | چون غرقه بهر چه دید دست آویزد | |||||
با مردم زشت نام همراه مباش | کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد |