برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۵۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۲۰۷ —

  مرا پیش ازین کیسه پر سیم بود شب و روزم از کیسه پر بیم بود  
  بیفکندم و روی برتافتم وزان پاسبانی فرج یافتم  

  این دغل دوستان که می‌بینی مگسانند دور شیرینی  
  تا حطامی که هست می‌نوشند همچو زنبور بر تو میجوشند  
  باز وقتی که ده خراب شود کیسه چون کاسهٔ رباب شود  
  ترک صحبت کنند و دلداری معرفت خود نبود پنداری  
  بار دیگر که بخت باز آید کامرانی ز در فراز آید  
  دوغبائی بپز که از چپ و راست در وی افتند چون مگس در ماست  
  راست خواهی سگان بازارند کاستخوان از تو دوستر دارند  

  هر که را باشد از تو بیم گزند صورت امن ازو خیال مبند  
  کژدمان خلق را که نیش زنند اغلب از بیم جان خویش زنند  

  هر که بیمشورت کند تدبیر غالبش بر غرض[۱] نیاید تیر  
  بیخ بی‌مشورت که بنشانی بر نیارد بجز پشیمانی  

  ای پسندیده حیف بر درویش از برای قبول و منصب خویش  
  تا دل پادشه بدست آری حیف باشد که حق بیازاری  

  برگزیدندت ای گل خرم از گلستان اصطفی آدم  
  حلقهٔ از عبادی اندر گوش خلعتی از یحبهم بر دوش  

  1. هدف.