این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۲۲۵ —
حکم خدای عزوجل کائنات را | در فصل هر فصیله بکلی روان شود | |||||
از گفتن و شنیدن و از کردههای بد | در موقف محاسبه یکیک عیان شود | |||||
میزان عدل نصب کنند از برای خلق | یکسر سبک برآید و یک سر گران شود | |||||
هرکس نگه کند ببد و نیک خویشتن | آنجا یکی غمین و یکی شادمان شود | |||||
بندند باز بر سر دوزخ پل صراط | هرکس ازو گذشت مقیم جنان شود | |||||
وانکس که از صراط بلرزید پای او | در خواری و عذاب ابد جاودان شود | |||||
اشرار را حرارت دوزخ کند قبول | و احرار را عنایت حق سایبان شود | |||||
بس روی همچو ماه ز خجلت شود سیاه | بس قد همچو تیر ز هیبت کمان شود | |||||
بس شخص بینوا که ورا از علو قدر | عشرت سرای جنت اعلی مکان شود | |||||
بس پیر مستمند که در گلشن مراد | بوی بهشت بشنود و نوجوان شود | |||||
مسکین اسیر نفس و هوا کاندران مقام | با صد هزار غصه قرین هوان شود | |||||
برگی که از برای مطیعان کشد خدای | عاصی چگونه در خور[۱] آن برگ خوان شود | |||||
خرم دلی که در حرم آباد امن و عیش | حق را بخوان لطف و کرم میهمان شود | |||||
این کار دولتست نداند کسی یقین | سعدی یقین بجنت و خلدت چسان شود؟[۲] |
نصیحت
ایدل بکام خویش جهانرا تو دیده گیر | در وی هزار سال چو نوح آرمیده گیر | |||||
بستان و باغ ساخته و اندران[۳] بسی | ایوان و قصر سر بفلک بر کشیده گیر | |||||
هر گنچ و هر خزانه که شاهان نهادهاند | آن گنج و آن خزانه بچنگ آوریده گیر | |||||
با دوستان مشفق و یاران مهربان | بنشسته و شراب مروق کشیده گیر |