برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۸۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۲۳۰ —

  احوال برادرم شنیدی فی الجمله ترا خبر نباشد  
  خرمای بطرح داده بودند جرم بد ازین بتر نباشد  
  اطفال و کسان و هم رفیقان خرما بخورند و زر نباشد  
  آنگه چه محصلی فرستی؟ ترکی که ازو بتر نباشد  
  چندان بزنندش ای خداوند کز خانه رهش بدر نباشد  
  خرمای بطرح اگر ببخشد از اهل کرم هدر نباشد  
  تا وقت صبر بود کردیم دیگر چکنیم اگر نباشد  
  آئین وفا و مهربانی در شهر شما مگر نباشد  
  در فارس چنین نمک ندیدم در مصر چنین شکر نباشد  
  هر شب برود ز چشم سعدی صد قطره که جز گهر نباشد  
  ما از سر مهر با تو گفتیم باشد که کسی خبر نباشد[۱]  

* * *

این غزل در تذکرهٔ «مرآت الخیال» امیر علیخان سودی بنام شیخ سعدی است:

  بربود دلم در چمنی سرو روانی زرین کمری سیمبری، موی میانی  
  خورشید وشی ماه رخی زهره جبینی یاقوت لبی سنگ دلی تنگ دهانی  
  عیسی نفسی خضر رهی یوسف عهدی جم مرتبهٔ تاج وری شاه نشانی  
  شنگی شکرینی چو شکر در دل خلقی شوخی نمکینی چو نمک شور جهانی  
  جادو فکنی عشوه گری فتنه پرستی آسیب دلی رنج تنی آفت جانی  
  بیداد گری کج کلهی عربده جوئی شکر شکنی تیرقدی سخت کمانی  
  در چشم امل معجزهٔ آب حیاتی در باب سخن نادرهٔ سحر بیانی  
  بی‌زلف و رخ و لعل لب او شده سعدی آهی و سرشکی و غباری و دخانی  

  1. این ابیات مشوش است و چند بیتی از آنها از شیخ است.