برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۳۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب اوّل
— ۲۲ —

باری بمجلس او در کتاب شاهنامه همی[۱] خواندند در زوال مملکت[۲] ضحاک و عهد فریدون وزیر ملک را پرسید هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه برو مملکت مقرر شد گفت آنچنانکه شنیدی خلقی برو بتعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت گفت ای ملک چو[۳] گرد آمدن خلقی موجب پادشاهیست تو مر خلق را پریشان برای چه میکنی مگر سر پادشاهی کردن نداری[۴]

  همان به که لشکر بجان پروری که سلطان بلشکر کند سروری  

ملک گفت موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد گفت پادشه را کرم باید[۵] تا برو گرد آینده و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و ترا این هر دو نیست

  نکند جور پیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی  
  پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند  

ملک را پند وزیر ناصح موافق طبع مخالف نیامد روی ازین سخن در هم کشید و بزندانش فرستاد بسی برنیامد که بنی عمّ سلطان بمنازعت خاستند و ملک پدر خواستند قومی که از دست تطاول او بجان آمده بودند و پریشان شده بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند تا مُلک از تصرف این بدر رفت و بر آنان مقرر شد

  پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روز سختی دشمن زور آورست  

  1. پا:در مجلس او شهنامه می.
  2. ملک.
  3. چون.
  4. پادشاهی نداری.
  5. ص: کرم تا.