این برگ همسنجی شدهاست.
در سیرت پادشاهان
— ۳۱ —
جهتی معین[۱] شود که موجب جمعیت خاطر باشد بقیت عمر از عهده شکر آن نعمت برون[۲] آمدن نتوانم گفتم عمل پادشاه ای برادر دو طرف دارد امید[۳] و بیم یعنی امید نان و بیم جان و خلاف رای خردمندان باشد بدان[۴] امید متعرض این بیم شدن
کس نیاید بخانه درویش | که خراج زمین و باغ بده | |||||
یا بتشویش و غصه راضی باش[۵] | یا جگر بند پیش زاغ بنه |
گفت این مناسب[۶] حال من نگفتی و جواب سؤال من نیاوردی نشنیدهای که هر که خیانت ورزد پشتش از حساب بلرزد
راستی موجب رضای خداست | کس ندیدم که گم شد از ره راست |
و حکما گویند چار کس از چار کس بجان برنجند[۷] حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غماز و روسبی از محتسب و آنرا که حساب پاکست از محاسب[۸] چه باکست
مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی | ||||||
که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ | ||||||
تو پاک باش و مدار از کس ای برادر باک | ||||||
زنند جامه ناپاک گازُران بر سنگ |
گفتم حکایت آن روباه مناسب حال تُست که دیدندش گریزان و بی خویشتن افتان[۹] و خیزان کسی گفتش چه آفت است که موجب مخافتست[۱۰] گفتا شنیدهام که شتر را بسخره میگیرند گفت ای سفیه شتر را با تو چه