برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۳ —

خونبهای خود بسلف خورده است. سپاهی را که سلطان نان میدهد بهای جان میدهد[۱] پس اگر بگریزد خونش شاید که بریزند.

۵۰– عامل مردم‌آزار را عمل ندهد که دعای بد بدو تنها نکنند و الباقی مفهوم.

۵۱– از جمله حقوق پادشاهان ماضی بر وارث مملکت، یکی آنست که دوستان و جلیسان پدر را عزت و حرمت دارد و مهمل نگذارد.

۵۲– پادشاهان برعیت پادشاه‌اند پس چون رعیت بیازارند دشمن ملک خویشند.

۵۳– پادشاهان سرند و رعیت جسد[۲] پس نادان سری باشد که جسد[۳] خود را بدندان پاره کند.

۵۴– حالی که بخواهد که در افواه نیفتد با خواص هم نگوید هرچند که دوستان مخلص باشند که مر دوستان را همچنین دوستانِ خالص باشند مسلسل هم بر این قیاس.

۵۵– همه حالی با دوستان نگوید که دوستی همه وقتی نماند.

۵۶– روی از حکایت درویشان و مهمات ایشان در نکشد و بلطف با ایشان گوید[۴] و برغبت بشنود.

۵۷– صاحب فرمان را تحمل زحمت فرمانبران واجبست تا مصلحتی که دارند فوت نشود، باید که مراد همه بجوید و حاجات هر یکی را بحسب مراد برآورده گرداند[۵] که حاکم تند ترشروی پیشوائی را نشاید.


  1. لشکری که ترا جان میدهد برای نان میدهد.
  2. بدن.
  3. که مر بدن.
  4. روی از حکایات ارباب مهمات در هم نکشد و بلطف با همه بگوید.
  5. بحسب مصلحت وی برآرد.