برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۶۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در سیرت پادشاهان
— ۵۳ —

بر زمین نهاد و گفت سیاه بیچاره را درین خطائی نیست که سایر بندگان و خدمتکاران بنوازش خداوندی متعوّدند گفت اگر در مفاوضه او شبی[۱] تأخیر کردی چه شدی که من او را افزون از قیمت کنیزک دلداری کردمی گفت ای خداوند روی زمین نشنیده‌ای[۲]

  تشنه سوخته در چشمه روشن چو رسید تو مپندار[۳] که از پیل دمان اندیشد  
  ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان عقل باور نکند کز رمضان اندیشد  

ملک را این لطیفه پسند آمد و گفت اکنون سیاه ترا بخشیدم کنیزک را چه کنم گفت کنیزک سیاه را بخش که نیم خورده او هم او را شاید

  هرگز آن را بدوستی مپسند که رود جای نا پسندیده  
  تشنه را دل نخواهد آب زلال نیم خورد دهان گندیده[۴]  

حکایت

اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب بچه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر بیش ازین بوده است و ایشانرا چنین فتحی میسر نشده گفتا بعون خدای عزّ وجلّ هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز بنکوئی نبردم

  بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان بزشتی برد[۵]  

  1. ص:مفاوظه و آشتی.
  2. نشنیده‌ای که گفته‌اند.
  3. جای آن نیست.
  4. این قطعه در حاشیه نسخه متن و در بعضی از نسخ هست:
      دست سلطان دگر کجا بیند چون بسرگین دراوفتاد ترنج  
      نخورد تشنه آب از آن کوزه که رسیده است بر دهان سه لنج  
  5. این قطعه هم در حاشیه متن و بعضی از نسخ هست:
      این همه هیچ است چون می بگذرد تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار  
      نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت بر قرار