این برگ همسنجی شدهاست.
باب دوم
در اخلاق درویشان
حکایت
یکی از بزرگان گفت پارسائی را چگوئی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی بطعنه سخنها گفتهاند گفت بر ظاهرش عیب نمیبینم و در باطنش غیب نمیدانم
هر که را جامه پارسا بینی | پارسا دان و نیک مرد انگار | |||||
ور ندانی که در نهانش چیست | محتسب را درون خانه چکار |
حکایت
درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه همی مالید و میگفت[۱] یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم جهول چه آید
عذر تقصیر خدمت آوردم | که ندارم بطاعت استظهار | |||||
عاصیان از گناه توبه کنند | عارفان از عبادت استغفار |
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت من بنده امید آوردهام نه طاعت و بدریوزه آمدهام نه بتجارت اِصنع بی ما اَنتَ اهله
- ↑ و همی نالید که.