برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۷۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در اخلاق درویشان
— ۵۹ —

مبالغه می‌کردند سر برآورد و گفت من آنم که من دانم

  کفیتَ اَذی یا مَن یعدّ محاسنی علانیتی هذا ولم تدر ما بَطن[۱]  
  شخصم بچشم عالمیان خوب منظرست وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش  
  طاوس را بنقش و نگاری که هست خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش  

حکایت

یکی از صلحای لبنان که مقامات[۲] او در دیار عرب مذکور بود و کرامات[۳] مشهور بجامع دمشق درآمد و بر کنار برکه کلاسه طهارت همی ساخت پایش بلغزید و بحوض درافتاد و بمشقت[۴] از آن جایگه خلاص یافت چون از نماز بپرداختند یکی ز اصحاب گفت من را مشکلی هست اگر اجازت پرسیدنست گفت آن چیست گفت یاد دارم که شیخ بروی دریای مغرب برفت و قدمش تر نشد امروز چه حالت بود که درین قامتی آب از هلاک چیزی نماند[۵] شیخ اندرین فکرت[۶] فرو رفت و پس از تأمل بسیار سر برآورد و گفت نشنیده‌ای که خواجه عالم علیه‌السلام گفت لی مع الله وقت لا یَسعنی فیه مَلک مقرب ولا نبی مُرسل و نگفت علی‌الدوام وقتی چنین که فرمود بجبرئیل و میکائیل نپرداختی و دیگر وقت حفصه و زینب در ساختی مُشاهدَةُ الاَبرارَ بین اَلتجلی وَالاستتار می‌نمایند و می‌ربایند


  1. باطنی.
  2. ص: مقاومات.
  3. ص: مذکور و کرامات.
  4. مشقت بسیار.
  5. نمانده بود.
  6. فکرت زمانی.