برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۰۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب سوّم
— ۹۰ —

معین[۱] است بجای آورد رسول علیه‌السلام گفت این طایفه را طریقتیست که تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقی بود که دست از طعام بدارند حکیم گفت اینست موجب تندرستی زمین ببوسید و برفت

  سخن آنگه کند حکیم آغاز یا سر انگشت سوی لقمه دراز  
  که ز ناگفتنش خلل زاید یا ز ناخوردنش بجان آید  
  لاجرم حکمتش بود گفتار خوردنش تندرستی آرد بار  

حکایت

در سیرت اردشیر بابکان آمده است که حکیم عرب را پرسید که روزی چه مایه طعام باید خوردن گفت صد درم سنگ کفایتست گفت این قدر چه قوّت دهد گفت هذالمقدارُ یَحملکَ و مازاد عَلی ذلک فانت حامِله یعنی اینقدر ترا بر پای همی دارد و هر چه برین زیادت کنی تو حمال آنی

  خوردن برای زیستن و ذکر کردنست تو معتقد که زیستن از بهر خوردنست  

حکایت

دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی یکی ضعیف بود که هر بدو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی اتفاقاً[۲] بر در شهری بتهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را


  1. متعین.
  2. قضا را.