برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۱۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب سوّم
— ۹۶ —

من او را بهمت و جوانمردی از خود برتر دیدم

حکایت

موسی علیه‌السلام درویشی را دید از برهنگی بریگ اندر شده گفت ای موسی دعا کن تا خدا عزّ و جلّ مرا کفافی دهد که از بیطاقتی بجان آمدم موسی دعا کرد و برفت پس از چند روز[۱] که باز آمد از مناجات مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده گفت این چه حالتیست گفتند خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته اکنون بقصاص[۲] فرموده‌اند و لطیفان گفته‌اند

  گربه مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از جهان برداشتی[۳]  
  عاجز باشد که دست قوت یابد برخیزد و دست عاجزان بر تابد  

وَلو بَسط الله الرزقَ لِعبادِه لبغوا فِی‌الاَرض موسی علیه‌السلام بحکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار[۴]

  ماذا اَخاضک یا مَغرور فِی‌الخطر حتی هَلکت فلیت النمل لَم یَطر  
  بنده[۵] چو جاه آمد و سیم و زرش سیلی خواهد بضرورت سرش  
  آن نشنیدی که فلاطون[۶] چگفت[۷] مور همان به که نباشد پرش  

پدر را عسل بسیارست ولی پسر گرمی دارست

  آنکس که توانگرت نمی گرداند او مصلحت تو از تو بهتر داند  

  1. روزی.
  2. قصاص.
  3. در بعضی از نسخ این بیت نیست و در بعضی دیگر نثر است باین قسم: اگر گربه مسکین پر...
  4. بعضی نسخ این جمله را ندارد.
  5. سفله.
  6. حکیمی.
  7. س: این مثل آخر نه حکیمی زده است.