برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۳۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در فوائد خاموشی
— ۱۱۷ —

  آنکس که بقرآن و خبر زو نرهی آنست جوابش که جوابش ندهی  

حکایت

جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی کرد گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان[۱] بدینجا نرسیدی

  دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانائی ستیزد با سبکسار  
  اگر نادان بوحشت سخت گوید خردمندش بنرمی دل بجوید  
  دو صاحبدل نگهدارند موئی همیدون سرکشی و آزرم جوئی  
  و گر بر هر دو جانب جاهلانند اگر زنجیر باشد بگسلانند  
  یکی را زشت خوئی داد دشنام تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام  
  بتر زانم که خواهی گفتن آنی که دانم عیب من چون من ندانی  

حکایت

سحبان وائل را در فصاحت بی نظیر نهاده‌اند بحکم آنکه بر سر جمع سالی[۲] سخن گفتی[۳] لفظی مکرّر نکردی و گر[۴] همان اتّفاق افتادی بعبارتی دیگر بگفتی وز جمله آداب ندماء[۵] ملوک یکی اینست

  سخن گرچه دلبند و شیرین بود سزاوار تصدیق و تحسین بود  
  چو یکبار گفتی مگو باز پس که حلوا چو یکبار خوردند بَس  

  1. در متن این جمله را تراشیده و مطابق بعضی از نسخ باین عبارت نوشته‌اند: اگر وی دانا بودی کار وی با نادانان.
  2. سالی بر سر جمع.
  3. گفتی که.
  4. و اگر.
  5. ندمای حضرت.