برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۴۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در عشق و جوانی
— ۱۲۹ —

او و حکما گویند دل بر مجاهده نهادن آسانترست که چشم از مشاهده برگرفتن[۱]

  هر که بی او بسر نشاید برد گر جفائی کند بباید برد  
  روزی از دست گفتمش زنهار چند از آن روز گفتم استغفار  
  نکند دوست زینهار از دوست دل نهادم بر آنچه خاطر اوست  
  گر بلطفم بنزد خود خواند ور بقهرم براند او داند  

حکایت

در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی با شاهدی[۲] سری و سرّی داشتم بحکم آنکه حلقی داشت طیب‌الادا و خلقی کالبدر اذا بدا[۳]

  آنکه نبات عارضش آب حیات میخورد در[۴] شکرش نگه کند هر که نبات میخورد  

اتفاقاً بخلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم دامن ازو در کشیدم و مهره بر[۵] چیدم و گفتم

  برو هرچه می‌بایدت پیش گیر سر ما نداری سَر خویش گیر  

شنیدمش که همی رفت و می گفت

  شپّره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد  

  1. در بعضی از نسخ اشغار ذیل باین دو بیت آغاز میشود:
      هرکه دل پیش دلبری دارد ریش در دست دیگری دارد  
      آهوی پا لهنک در گردن نتواند بخویشتن رفتن  
  2. با شاهد پسری.
  3. ص: ابدا.
  4. در نسخه متن این کلمه را تراشیده و بجای آن (کی) نوشته‌اند بنظر می‌آید (کو) بوده است.
  5. س: مُهره مِهرش.