برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۴۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در عشق و جوانی
— ۱۳۱ —

  سؤال کردم و گفتم جمال روی ترا
چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیدست  
  جواب داد ندانم چه بود رویم را
مگر بماتم حسنم[۱] سیاه پوشیدست[۲]  

حکایت

یکی را پرسیدند از مستعربان بغداد ما تقول فی‌المرد[۳] گفت لاخیر فهیم مادامِ احدُهم لطیفا یتخاشن فاذا خشن یتلاطف یعنی چندانکه خوب[۴] و لطیف و نازک اندامست درشتی کند و سختی چون سخت و و درشت شد چنانکه بکاری نیاید تلطف[۵] کند و درشتی نماند[۶]

  امرد آنگه که خوب و شیرینست تلخ گفتار و تند خوی بود  
  چون بریش آمد و بلعنت شد مردم آمیز و مهر جوی بود[۷]  

حکایت

یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روئیست[۸] در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب چنانکه عرب گوید التمر یانع والناطور غیر مانع هیچ باشد که بقوت پرهیزگاری ازو بسلامت بماند گفت اگر از مه رویان بسلامت بماند از بدگویان نماند


  1. ص: بختم.
  2. این قطعه در نسخه متن در آخر حکایت بعد نوشته شده.
  3. ص: فی‌المردان.
  4. ص: یعنی خوب.
  5. ص: بلطف.
  6. دوستی نماید.
  7. این حکایت در بعضی از نسخ نیست و حق اینست که از شیخ نباشد.
  8. که کسی با ماه روئی.