برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۶۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

باب ششم

در ضعف و پیری


حکایت

با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم که جوانی[۱] درآمد و گفت درین میان کسی هست که زبان پارسی بداند غالب اشارت[۲] بمن کردند گفتمش خیرست[۳] گفت پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزعست و بزبان عجم[۴] چیزی همی گوید و مفهوم ما نمی گردد گر[۵] بکرم رنجه شوی مزد یابی باشد که وصیتی همی کند چون ببالینش فراز شدم[۶] این می گفت

  دمی چند گفتم بر آرم بکام دریغا که بگرفت راه نفس  
  دریغا که بر خوان الوان عمر دمی خورده بودیم و گفتند بس  

معانی این سخن را بعربی با شامیان همی گفتم و تعجب همی کردند از عمر دراز و تأسف او همچنان بر حیات دنیا گفتم چگونه ای درین حالت[۷] گفت چگویم


  1. از در.
  2. داند اشارت.
  3. س گفتم چه حالتست.
  4. پارسی.
  5. اگر.
  6. آمدم، رسیدم.
  7. ص جمله بعد را ندارد.