برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۷۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در تأثیر تربیت
— ۱۶۳ —

حکایت

هندوی نفط اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نیینست[۱] بازی نه اینست

  تا ندانی که سخن عین صوابست مگوی و آنچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی  

حکایت

مردکی را چشم درد خاست پیش بیطار[۲] رفت که[۳] دوا کن[۴] بیطار از آنچه در چشم چارپای می کند[۵] در دیده او کشید و کور شد حکومت بداور بردند گفت برو هیچ تاوان نیست اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی مقصود ازین سخن آنست تابدانی که هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد بنزدیک خردمندان بخفت رای منسوب گردد

  ندهد هوشمند روشن رای بفرو مایه کارهای خطیر  
  بوریا باف اگرچه بافنده است نبرندش بکارگاه حریر  

حکایت

یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت پرسیدند که بر صندوق گورش[۶] چه نویسیم گفت آیات کتاب مجید را عزت و شرف بیش از آنست


  1. این جمله تراشیدگی و افتادگی دارد.
  2. بیطاری
  3. که مرا.
  4. رفت تا دوا کند.
  5. چارپایان می کشند، میکرد.
  6. تربتش