برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۱۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب هشتم
— ۲۰۰ —

  سخن بلطف و کرم با درشتخوی مگوی که زنگ خورده نگردد بنرم سوهان[۱] پاک  

* * *

هر که در پیش[۲] سخن دیگران افتد تا مایه فضلش بدانند پایه[۳] جهلش معلوم کند[۴]

  ندهد مرد هوشمند جواب مگر انگه کزو سؤال کنند  
  گرچه بر حق بود مزاج[۵] سخن حمل دعویش بر محال کند  

* * *

ریشی درون جامه داشتم و شیخ ازان هر روز[۶] بپرسیدی که چونست و نپرسیدی[۷] کجاست دانستم ازان احتراز می کند که ذکر همه[۸] عضوی روا نباشد و خردمندان گفته‌اند هر که سخن نسنجد از جوابش برنجد

  تا نیک ندانی که سخن عین صوابست باید که بگفتن دهن از هم نگشائی  
  گر راست سخن گوئی و دربند بمانی به زانکه دروغت دهد از بند رهائی  

* * *

دروغ گفتن بضربت لازم ماند که اگر نیز جراحت درست شود نشان بماند چون برادران یوسف که بدروغی[۹] موسوم شدند نیز براست


  1. مگر بسوهان.
  2. در میان.
  3. ص: مایه.
  4. بشناسند.
  5. پا: فراخ.
  6. و شیخ هر روز.
  7. و نپرسیدی که بر.
  8. هر.
  9. بدروغ.