برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۳۰ —

بدانکه مراد از علم ظاهر مکارم اخلاق است و صفای باطن[۱]، که مردم نکوهیده اخلاق را صفای درون[۲] کمتر باشد و بحجاب کدورات نفسانی از جمال مشاهدات روحانی محروم. پس واجب آمد مرید طریقت را بوسیلت علم ضروری اخلاق حمیده[۳] حاصل کردن تا صفاء سینه میسر گردد، چون مدتی برآید بامداد صفاء با خلوت و عزلت آشنائی گیرد و از صحبت خلق گریزان شود، و در اثناء این حالت بوی گل معرفت دمیدن گیرد از ریاض قدس بطریق انس، چندانکه غلبات نسیمات[۴] فیض الهی مست شوقش[۵] گرداند و زمام اختیار از دست تصرفش بستاند.[۶] اول[۷] این مستی را حلاوت ذکر گویند و اثناء آنرا[۸] وجد خوانند و آخر آن را که آخری[۹] ندارد عشق خوانند. و حقیقت عشق بوی آشنائیست و امید وصال. و مراد را[۱۰] این مشغله از کمال معرفت محجوب میگرداند[۱۱] که نه راه معرفت بستست خیل خیال محبت بر ره نشستست. صاحب دلان نگویم که موجود نیست طلسم بلای عشق بر سر است[۱۲] و کشته بر[۱۳] سرگنج می‌اندازد.

  کسی ره سوی گنج قارون نبرد و گر برد ره باز بیرون نبرد  

هیچ دانی که معنی کنتُ کنزا مَخفیاً فَاَحببتُ ان اُعرَف چیست؟ کنز عبارتیست[۱۴] از نعمت بی‌قیاس پنهانی، راه بسر آن نبرد جز پادشاه[۱۵] و تنی چند از خاصان او، و سنت پادشاه آنست که کسانی که بر کیفیت گنج وقوف


  1. اخلاق صفاء باطن.
  2. اندرونی.
  3. حمیده را.
  4. نسمات.
  5. الهی ویرا بیهوش.
  6. برباید.
  7. بستاند، بداند که اول.
  8. او را.
  9. که قطعاً آخری
  10. و مراد این را.
  11. میداند.
  12. بر سر گنجست.
  13. در.
  14. عبارتی، عبارتست (در نسخه چاپی).
  15. پادشاهی.