برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۲۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۲۰۹ —

آشکار است» ۱۶: ۹ – گ: حمله بردند. ۱۳ – گ: محالست اگر خردمند بمیرد که بی هنر جای او بگیرد، ۱۷: ۱۳ – گ: گرفتن بمیل. ۱۸ – گ: سلاح بگشادند. ۲۴: ۱۱ – ه: کرده که ناگه سواری از در درآمد که بدولت خداوند فلان قلعه گشادیم. ۲۸: ۱۴ – گ: در اطماع. ۳۳: ۱۴ – ه: چو بیند که کارش زدست اوفتاد. ۳۴: ۱ – گ: یا در طلبش بمیری. ۳۵: ۹ – بزرگواری و لطف. ۳۷: ۷ – گ: عاملی را. ۳۸: ۱۵ – گ: فلان تاریخ مرا زدی. ۳۹: ۴ – گ: متوجّه نیست. ه: مستوجه نیست. ۹ – گ: پادشه را رواست پسر سرسوی آسمان کرد و گفت ناز. ۴۰: ۱ – گ: ببوسید و نعمت بیکران داد و. ۱۲ – گ . ه: گرفتار آئی و بیگمان این بنده را بخواهی کشت بتاویلی شرعی بکش تا در قیامت مأخوذ نباشی گفت تاویل چگونه توان کرد گفت اجازت. ۴۳: ۱۶ – ه: از درد دل دردمندان ۴۴: ۱۷ – گ: غریب با او در آویخت پسر دفع آن ندانست بسر درآمد غریو. ۴۵: ۲ – ه: دعوی کرد گفت ای پادشاه. ۳ – ه: زمین مرا. ۱۱ – ه: پادشاه وقت. ۴۶: ۲ – گ . ه: گرچه نعمت. ۷ – گ . ه: بالله ار خاک مرده باز کنند. ۴۷: ۹ – گ . ه: گیسوان بافت که من علوی‌ام. ۴۸: ۳ – ه: دیدم چگونه حاجی باشد. ۴۹: ۵ – گ: خشمناک. ۶ – گ: هارون جلساء حضرت را. ۵۰: ۱ – گ: نمانده بود ملاح بخندید. ۴ – گ: وقتی در راه مانده بودم. ۱۰ – گ: باری توانگر. ۵۱: ۱۲ – گ: سیاهی داشت حصب نام ملک مصر. ۵۲: ۱ – ه:اگر روزی بدانش بر فزودی. ۱۰ – گ: صخره جنی ... بغلش بدمیدی.