برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۳۷ —

  جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش چو حق بر تو پاشد تو با بنده پاش  

اوقات عزیز خود را موزع کند بعضی بتدبیر ملکداری و مصالح دنیوی، و بعضی بلذات و خواب، و قسمی بطاعات و مناجات با حق – خصوص در وقت سحرگاه که اندرون صافی باشد – و نیت خیر کند و از حقتعالی مدد توفیق خیر خواهد، و اندرون خود با حق و خلق راست گرداند، و خواب نکند تا حساب نفس خود نکند که آنروز از او چه صادر شده است تا اگر نیکی نکرده باشد توبه کند و پشیمان شود، و نفس خود را سرزنش کند، و بر خود غرامتی نهد بخلاف آنکه کرده باشد، و بنیکی بکوشد.

و اندازهٔ کارها نگاه دارد، نیکمردی کند نه چندانکه بدان چیره گردند، و بخشندگی کند نه چندانکه دستگاه ضعیف شود، خزینه نگاه دارد نه چندانکه حاشیت و لشکری سختی برند، خشم گیرد نه چندانکه مردم از آن متنفر[۱] شوند و بازی کند نه چندانکه هیبتش برود. جائی که رود قوّت از خدای تعالی خواهد و بزور خود کفایت نکند. عهدهٔ ملک‌داری کاری عظیم است بیدار و هشیار باید بودن و بلهو و طرب مشغول بودن همه وقتی نشاید.

  با اهل دولت ببازی نشست که دولت ببازی برفتش ز دست  

چندین نصیحت سعدی بشنود و در مهمات کار بندد و چون منتفع شود دعای خیر دریغ ندارد و دست سخاوت گشاده دارد.

  زرافشان چو دنیا بخواهی گذاشت که سعدی دُر افشاند اگر زر نداشت  

  1. متفرق.