برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۴۱۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در احسان
— ۷۵ —

  مرا دستگاهی که پیرامنست پدر گفت میراث جد منست  
  نه ایشان بخست نگه داشتند بحسرت بمردند و بگذاشتند؟  
  بدستم نیفتاد مال پدر؟ که بعد از من افتد بدست پسر[۱]  
  همان به که امروز مردم خورند که فردا پس از من بیغما برند  
  خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری ز بهر کسان  
  برند از جهان با خود اصحاب رای فرو مایه ماند بحسرت بجای[۲]  
  زر و نعمت اکنون بده کان تست که بعد از تو بیرون ز فرمان تست  
  بدنیا توانی که عقبی خری بخر جان من ورنه حسرت بری[۳]  

  1. دگر.
  2. در بعضی از نسخ چاپی افزوده‌اند:
      زر و نعمت آید کسی را بکار که دیوار عقبی کند زر نگار  
  3. در بعضی از نسخ این ابیات نیز هست:
      چنان خورد و بخشید کاهل نظر ندیدند از آن عین با او اثر  
      بآزاد مردی ستودش کسی که در راه حق سعی کردی بسی  
      همی گفت سر در گریبان خجل چه کردم که بروی توان بست دل؟  
      امیدی که دارم بفضل خداست که بر سعی خود تکیه کردن خطاست  
      طریقت همینست کاهل یقین نکو کار بودند و تقصیر بین  
      مشایخ همه شب دعا خوانده‌اند سحرگاه سجاده افشانده‌اند  
      مقامات مردان بمردی شنو نه از سعدی، از سهروردی شنو  
      مرا شیخ دانای مرشد شهاب دو اندرز فرمور بر روی آب  
      یکی آنکه در جمع بدبین مباش دویم آنکه در نفس خودبین مباش  
      شنیدم که بگریستی شیخ زار چو برخواندی آیات اصحاب نار  
      شبی دانم از هول دوزخ نخفت بگوش آمدم صبحگاهی که گفت  
      چه بودی که دورخ زمین پر شدی مگر دیگرانرا رهائی بدی  
      کسی گوی دولت ز میدان ربود که در بند آسایش خلق بود