برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۴۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۴۲ —

گذاشتم، تو زیرکی میکردی و ذخیره میاندوختی، چه شود اگر امروز نصیبی از آن کرامت کنی. مور گفت تو شب و روز در قال بودی و من در حال، تو لحظهٔ بطراوت گل مشغول بودی و دمی بنظارهٔ بهار مغرور، نمیدانستی که هر بهاری را خزانی و هر راهی را پایانی باشد.

ای عزیزان قصهٔ بلبل بشنوید و صورت حال خود بدان جمله حمل کنید و بدانید که هر حیاتی را مماتی از پی است، و هر وصالی را فراقی در عقب، صاف حیات بی‌درد نیست، اطلس بقا بی بُردِ فنا نه، اگر قدم در راه طاعت[۱] می‌نهید اِنّ الابرار لفی نعیم برخوانید که جزای شماست، و اگر رخت در کوی معصیت می‌کشید و ان الفجار لفی جحیم برخوانید که سزای شماست. در بهار دنیا چون بلبل غافل مباشید و در مزرعهٔ دنیا بزراعت طاعت اجتهاد نمائید که الدنیا مزرعة الاخرة تا چون صرصر خزان موت در رسد، چون مور با دانهای عمل صالح بسوراخ گور درآئید. کارتان فرموده‌اند بیکار مباشید تا در آن روزها که شهباز اذا وقعت الواقعة پرواز کند و پر و بال لیس لوقعتها کاذبه باز کند، و کوس القارعه بجنباند[۲] از تبش آفتاب قیامت مغزها در جوش آید، و از هیبت نفخهٔ[۳] صور دلها در خروش؛ معذور باشی و پشت دست تحسر بدندان تحیر نبری که چنین روزی در پیش داری و جهد کنی که درین ده روزه مهلت زوادهٔ[۴] حاصل کنی و ذخیرهٔ بنهی[۵] که روز قیامت روزی باشد که خلایق زمین و ملائکه آسمان متحیر و متفکر باشند و انبیا لرزان و اولیا ترسان و مقربان و حاضران مستعان.


  1. و اخلاص.
  2. در یک نسخه خیلی افزوده شده: طبل ما القارعه زدن گیرد.
  3. نفخ.
  4. توشهٔ.
  5. در نسخه‌های چاپی فعل در جمله‌ها بطور جمع آمده.