برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۵۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۵۱ —

این صفت بیگانگان و سمت راندگان است، بیا تا نشان آشنایان دهیم و حدیث مردان گوئیم. ای مردیکه بامداد سر از بالش برداری و شربت عشق ما نوشی نوشت باد. ایمردی که هر شب دل را بر آتش عشق ما کباب کنی و جگر از شوق ما خوناب مبارکت باد. ای یاری که تنت در درد ما میسوزد و جانت از محبت ما می‌افروزد، این سوختن بر مزیدت باد.

جوانمردا هرکز گمان مبر که عشق دنیا و شوق عقبی با هم راست آید. الدنیا و الآخرة ضَرتانِ اذا رَضیت اِحدیهما سَخطت الاخری، یا دنیا را توانی بودن یا عقبی را یا هوا را توانی یا خدا را. اما آنکه هم دنیا خواهی و هم آخرت را آن بکاری نیاید، چه دوستی او سلطانیست که با کسی نسازد، اندر ره عشق یا تو گنجی یا من، از عشق او آتشی برافروز آنگاه بدان آتش دنیا را بسوز، پس عقبی را. چون دنیا و عقبی سوختی خود را بسوز که در راه او همچنانکه دنیا و عقبی زحمت‌اند، نهاد تو هم زحمتست و تا زحمت وجود تو بود سلطان شهود او در حجاب عزت خویش متواری بود. عشق بر موسی علیه‌السلام تاختن آورد بر طور برآمد و بقدم صدق بایستاد و گفت: اَرنی. خطاب آمد که ای موسی خودی خود با خود داری که اضافه بخود میکنی؟ اَرنی. این حدیث زحمت وجود تو برنتابد یا تو خود را توانی بود یا ما را، لن ترانی. سلطان شهود ما بر نهادی سایه افکند که او نیست شده باشد و در کتم عدم خود را جای داده، پس از آن ما خود تجلی کنیم. یا موسی خود را بگذار و هم بما مارا ببین که هر که مارا بیند هم بما بیند. از امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه پرسیدند که بِمَ عَرَفَتَ رَبَکَ قال عَرَفتُ رَبی بربی، او را بدو