برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۵۶۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در توبه و راه صواب
— ۲۲۷ —

  ترا نیز چندان بود دست زور که پایت نرفتست در ریگ گور  
  منه دل برین سالخورده مکان که گنبد نپاید بر او گردکان  
  چو دی رفت و فردا نیامد بدست حساب از همین یکنفس کن که هست  

حکایت

  فرو رفت جم را یکی نازنین کفن کرد چون کرمش ابریشمین  
  بدخمه درآمد پس از چند روز که بر وی بگرید بزاری و سوز  
  چو پوسیده دیدش حریر[۱] کفن بفکرت چنین گفت با خویشتن  
  من از کرم برکنده بودم بزور بکندند ازو باز کرمان گور  
  درین باغ سروی نیامد بلند که باد اجل بیخش از بن نکند[۲]  
  قضا نقش یوسف جمالی نکرد که ماهی گورش چو یونس نخورد[۲]  
  دو بیتم جگر کرد روزی کباب که میگفت گوینده‌ای با رباب  
  دریغا که بی ما بسی روزگار بروید گل و بشکفد نوبهار  
  بسی تیر و دی ماه و اردی‌بهشت برآید که ما خاک باشیم و خشت  

حکایت

  یکی پارسا سیرت حق پرست فتادش یکی خشت زرین بدست  
  سر هوشمندش چنان خیره کرد که سودا دل روشنش تیره کرد  
  همه شب در اندیشه کاین گنج و مال در او تا زیم ره نیابد زوال  
  دگر قامت عجزم از بهر خواست نباید بر کس دوتا کرد و راست  
  سرائی کنم پای بستش رخام درختان سقفش همه عود خام  

  1. حریرین. حریری.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ این دو بیت در بعضی از نسخه‌ها نیست.