این برگ همسنجی شدهاست.
— ۳۰ —
* * *
امشب شب خلوتست تا روز | ای طالع سعد و بخت فیروز | |||||
شمعی بمیان ما برافروز | یا شمع مکن[۱] که ماهتابست |
* * *
ساقی قدحی قلندری وار | درده بمعاشران هشیار | |||||
دیوانه بحال خویش بگذار | کاین مستی ما نه از شرابست |
* * *
باد است غرور زندگانی | برقست لوامع جوانی | |||||
دریاب دمی که میتوانی | بشتاب که عمر در شتابست |
* * *
این گرسنه گرگ بی ترحم | خود سیر نمیشود ز مردم | |||||
ابنای زمان مثال گندم | وین دور[۲] فلک چو آسیابست |
* * *
سعدی تو نه مرد وصل اوئی | تا لاف زنی و قرب جوئی | |||||
ای تشنه بخیره چند پوئی؟ | کاین ره که تو میروی سرابست |
۵۳– ط
دیدار تو حل مشکلاتست | صبر از تو خلاف ممکناتست | |||||
دیباچهٔ صورت بدیعت[۳] | عنوان کمال حسن ذاتست | |||||
لبهای تو خضر اگر بدیدی | گفتی لب چشمهٔ حیاتست | |||||
بر کوزهٔ آب نه دهانت[۴] | بردار[۵] که کوزهٔ نباتست | |||||
ترسم تو بسحر غمزه یکروز | دعوی بکنی که معجزاتست |