این برگ همسنجی شدهاست.
— ۳۲ —
ای مدّعی که میگذری بر کنار آب | ما را که غرقهایم ندانی چه حالتست[۱] | |||||
زین در کجا رویم که ما را بخاک او | و او را بخون ما که بریزد حوالتست | |||||
گر سر قدم نمیکنمش پیش اهل دل | سر بر نمیکنم که مقام خجالتست | |||||
جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایعست | جز سرّ عشق هر چه بگوئی بطالتست | |||||
ما را دگر معامله با هیچکس نماند | بیعی که بی حضور تو کردم اقالتست | |||||
از هر جفات بوی وفائی همی دهد | در هر تعنتیت هزار استمالتست | |||||
سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او[۲] | علمی که ره بحق ننماید جهالتست |
۵۶– ب
ای کاب زندگانی من در دهان تست | تیر هلاک ظاهر من در کمان تست | |||||
گر برقعی فرو نگذاری بدین جمال | در شهر هر که کشته شود در ضمان تست | |||||
تشبیه روی تو نکنم من بآفتاب | کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان تست | |||||
گر یکنظر بگوشهٔ چشم ارادتی | با ما کنی و گر نکنی حکم از آن تست | |||||
هر روز خلق را سر یاریّ و صاحبیست | ما را همین سرست که بر آستان تست | |||||
بسیار دیدهایم درختان میوهدار | زین بِه ندیدهایم که در بوستان تست | |||||
گر دست دوستان نرسد باغ را چه جرم؟ | منعی که میرود گنه از باغبان تست | |||||
بسیار در دل آمد از اندیشها و رفت | نقشی که آن نمیرود از دل نشان تست | |||||
با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی | ایدوست همچنان دل من مهربان تست | |||||
سعدی بقدر خویش تمنای وصل کن | سیمرغ ما چه لایق[۳] زاغ آشیان تست |
۵۷– ط
هر صبحدم نسیم گل از بوستان تست | الحان بلبل از نفس دوستان تست | |||||
چون خضر دید آن لب جانبخش دلفریب | گفتا که آبِ[۴] چشمه حیوان دهان تست |
- ↑ شکل غلط قبلی: ما را که عزقهایم ...
- ↑ دوست.
- ↑ نه در خور.
- ↑ که دید؟