برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۷۴۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۳۵ —

  که بپسندد از باغبانان گل که از بانگ بلبل بسودا روند؟  
  برآرند فریاد عشق از ختا گر این شوخ چشمان بیغما روند  
  همه سروها را بباید خمید که در پای آن سروبالا روند  
  بسا هوشمندا که در کوی عشق چو من عاقل آیند و شیدا روند  
  بسازیم بر آسمان سُلمی اگر شاهدان بر ثریّا روند  
  نه سعدی درین گل فرورفت و بس که آنان که بر روی دریا روند  

۲۵۳– ب

  ببوی آنکه شبی[۱] در حرم بیاسایند هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند  
  طریق عشق جفا بردنست و جانبازی دگر چه چاره که با زورمند برنایند؟  
  اگر ببام برآید ستاره پیشانی چو ماه عید بانگشتهاش بنمایند  
  در گریز نبستست لیکن از نظرش کجا روند اسیران که بند بر پایند  
  ز خون عزیزترم نیست مایهٔ در تن فدای دست عزیزان اگر بیالایند  
  مگر بخیل تو با دوستان نپیوندند؟ مگر بشهر تو بر عاشقان نبخشایند؟  
  فدای جان تو گر جان من طمع داری غلام حلقه بگوش آن کند که فرمایند  
  هزار سرو خرامان براستی نرسد بقامت تو و گر سر بر آسمان سایند  
  حدیث حسن تو و داستان عشق مرا هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند  
  مثال سعدی عودست تا نسوزانی جماعت از نفسش دمبدم[۲] نیاسایند  

۲۵۴– ب

  اخترانی که بشب در نظر ما آیند پیش خورشید مُحالست که پیدا آیند  
  همچنین پیش وجودت همه خوبان عدمند گر چه در چشم خلایق همه زیبا آیند[۳]  

  1. دمی.
  2. از نفس طیبش.
  3. این بیت در اکثر نسخه‌ها نیست.